روزگار تلخ مرد مشهدی پس از ۵ ازدواج ناموفق پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی (یکشنبه، ٣٠ اردیبهشت ١۴٠٣) | آغاز مجدد بارش باران و رعدوبرق از اواسط هفته مردی که زن دومش را به قتل رسانده بود، از قصاص نجات یافت + عکس تولیت آستان قدس رضوی: مرکز درمان ناباروری بشری برای اقشار آسیب‌پذیر که توان مالی ندارند، ایجاد شده است آموزش‌های تخصصی یک‌ساله برای زوجین در آستانه ازدواج برگزار می‌شود هزینه‌کرد ۱۳۴۶ میلیارد تومان برای بیمارستان رضوی از سال ۱۳۹۹ تاکنون وزیر بهداشت در مشهد: مراجعه یک میلیون ‌و ۲۰۰ هزار نفر به مراکز درمان ناباروری کشور در سال گذشته مشاوره رایگان روانشناسی برای زوجین در سال اول زندگی مشترک مشکل تک‌جنسیتی سالمندی پیش روی کشور است بزرگ‌ترین مرکز درمان ناباروری شرق کشور در مشهد افتتاح شد + فیلم آیا برای سالمندی جمعیت آماده‌ایم؟ | جمعیت سالمندان جهان تا ۲۵ سال دیگر دو برابر می‌شود حدود ۷ هزار و ۵۰۰ نفر از حوادث ناشی از بارندگی خراسان‌رضوی دچار حادثه شدند (۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳) تولید ۲ دارو بر پایه گیاه زعفران در دانشگاه علوم پزشکی مشهد هوس خوردن برخی غذا‌ها نشان‌دهنده برخی کمبودها در بدن شماست ۵ دلیل که چرا آب گوجه‌فرنگی برای سلامتی شما مفید است ورود سامانه بارشی به غرب کشور طی سه‌شنبه (یکم خرداد ۱۴۰۳) حریق بزرگ انبار چوب در جاده کلات مشهد اطفا شد + عکس حقوق همه بازنشستگان امروز پرداخت می‌شود، بازنشستگان تامین‌اجتماعی نگران نباشند (۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳) چه حرف‌هایی موجب سرد شدن رابطه زوجین می‌شود؟ خانواده و جوانی جمعیت درچشم‌انداز بیست‌ساله مشهد
سرخط خبرها

الحق انصاف توان داد که تصویر نکردی

  • کد خبر: ۱۸۰۶۵۲
  • ۰۱ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۶:۳۲
الحق انصاف توان داد که تصویر نکردی
از بلندگوی بازار اعلام کردند که پسربچه‌ای هشت ساله در حوالی بازار گم شده است، از یابنده تقاضا می‌شود او را به حراست مجموعه تحویل دهد.

سراسیمه دنبال فرزند گم شده اش می‌گشت. به دامن هر کس که دلیل زاری اش را می‌پرسید، چنگ می‌زد و التماس می‌کرد که فرزندش را پیدا کنند؛ مادر بود و تاب دوری نداشت. پدر خانواده کمی آرام‌تر بود، اما اشکش بند نمی‌آمد. چند نفر دیگر هم همراهشان بودند. پرس وجوی رهگذران و کاسبان بازار مشخص کرد که زائر هستند و پی خرید به بازاری در حوالی ۱۷ شهریور آمده اند.

زرق وبرق بازار چنان محوشان کرده بود و در خریدشان آن قدر جدی بودند که به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کردند؛ حتی مراقبت از تنها فرزندشان که در همین بیست دقیقه‌ای که از گم شدنش می‌گذشت، کل خانواده را به هم ریخته بود. سرانجام یکی از اعضای خانواده مسیر آمده را برگشت و دیگری مسیر پیش رو را دنبالش می‌گشت. مادر در میان هق هق کردن هایش نشانی فرزندش را می‌داد تا شاید یکی از آنجا رد شود و خبری به او برساند.

می‌گفت پسرش هشت ساله است و رنگ پوستش سفید است، خیلی مهربان است و همیشه لبخند می‌زند، لباس قرمز و شلوار جین و کفش مشکی دارد و موهایش را به یک طرف سرش شانه کرده است. وسط این نشانی دادن ها، قربان صدقه اش می‌رفت که خیلی خوش تیپ است و لباسش را تازه برایش خریده بودند و اینکه صبح هم خودش کلی ژل به سرش زده بود تا نگین بازار باشد. پدر که انگار تازه یکی برایش شروع کرده بود روضه خواندن، زد زیر گریه و بنا را گذاشت بر دادن اندازه قد و وزن تقریبی فرزندش.

نشانی‌ها در ذهنمان حک شد. از بلندگوی بازار اعلام کردند که پسربچه‌ای هشت ساله در حوالی بازار گم شده است، از یابنده تقاضا می‌شود او را به حراست مجموعه تحویل دهد. در همین گیرودار بودیم که یکی که فهمیده بود دنبال بچه‌ می‌گردیم، گفت چند کوچه عقب‌تر گفت وگوی دو مأمور نیروی انتظامی را شنیده است که کودک را با خودشان به کانکس نیروی انتظامی می‌بردند. مادر هراسان داشت دودستی به سر خودش می‌زد که مگر چه کرده است؟! کمی آرامش کردیم و گفتیم ممکن است او را برای مراقبت، تا پیداشدن خانواده اش به آنجا برده اند.

گفتم من نشانی کانکس را بلدم، دست پدر را گرفتم و راه افتادیم. خانواده اش هم پشت سرمان راه افتادند. در مسیر، همه از این می‌گفتند که نقش این کودک چقدر در زندگی شان پررنگ است و چقدر به او وابسته اند. پدرش می‌گفت اطراف حرم که بودند، چند نفر زیرچشمی نگاهشان می‌کردند که مبادا بچه را آن دوروبر رها کنند و بسپارند به امام رضا (ع).

تأکید می‌کرد که نگهداری و تربیت این بچه‌ها خیلی سخت است و هزینه بر. تازه شستم خبردار شد که کودکشان سندرم داون است و همه ذهن من به شکلی احمقانه، آن‌ها را از جست وجو حذف کرده بود. حالا من از آن‌ها مشتاق‌تر بودم این طفل تعریفی را ببینم. به کانکس رسیدیم، کودک از دور دوید و با همان قدم‌های سنگینش پرید بغل مادر و همه خانواده دورش جمع شدند و هم زمان با اشک شوق، نوازشش می‌کردند.

مادر راست گفته بود؛ کودک به اندازه همان توصیف‌ها زیبا و مهربان و خوش تیپ بود، با لبخندی دل نشین که تصویرش برای همیشه در ذهنم حک شد.

*برگرفته از غزلی از شهریار

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->