تشرف ۲۰۰ فرد سالمند و بی‌بضاعت به حرم امام‌رضا(ع) رونمایی از قالی نفیس افشاری در موزه حرم امام‌رضا(ع) آزادگی به سرو سرافراز می‌دهند| درباره شهید آیت ا... سیدمحمدرضا سعیدی، عالم مجاهد اهل مشهد پیوندی از جنس آرامش | بایسته‌های ازدواج موفق و پایدار اجلاسیه بین‌المللی «مجاهدان در غربت» در سوریه برگزار شد خاطره مرحومه شجاع از شهید سپهبد صیاد شیرازی+ فیلم جزئیات مراسم خاکسپاری همسر شهید صیاد شیرازی پروژه روشن‌گری شریعتی گفتگو با رسول جعفریان درباره جریان روشن‌فکری در ایران نگهداری از قباله‌های ازدواج به قدمت ۵ قرن در کتابخانه رضوی همسر شهید سپهبد «علی صیادشیرازی» درگذشت اول ذی‌الحجه چه اعمال اختصاصی دارد؟ نحوه خواندن نماز (واعدنا موسی) دهه اول ذی‌الحجه + اعمال ماه ذی‌الحجه توصیه جدی سازمان حج به زائران در عربستان پرونده پرواز‌های ورودی از ایران به مدینه بسته شد (۱۸ خرداد ۱۴۰۳) مشهدالرضا(ع) سوگوار ابن‌الرضا(ع)؛ عرض ارادت زائران و مجاوران به امام مهربانی‌ها در سالروز شهادت جوادالائمه(ع) + فیلم نیت‌ها محترم، اما قفل فقط با کلید باز می‌شود مراسم تشییع پیکر مادر شهیدان «شعبانی» در مشهد برگزار شد الگوی جوان، امام‌جواد (ع) میزبانی ویژه حرم مطهر رضوی از زائران در سالروز شهادت جوادالائمه(ع)
سرخط خبرها

دیگر از گم شدن نمی‌ترسم

  • کد خبر: ۱۳۵۰۸۰
  • ۱۹ آبان ۱۴۰۰ - ۱۴:۵۸
دیگر از گم شدن نمی‌ترسم
ملیحه جهان بخش - روزنامه نگار

رها شدن... گم شدن... در ازدحام آدم‌هایی که همه غریبه هستند، سراسیمه به این سو و آن سو دویدن، حس وحشت و استیصال و سرانجام گریستن... نمی‌دانم تابه حال بچه‌ای را که در حرم گم شده است، دیده اید؟ یا شاید خودتان در سالیان کودکی، تجربه اش کرده باشید؛ سرانجامی که اغلب اوقات با کمک خادمان حرم برای پیدا کردن والدین، ختم به خیر شده و وحشت کودک در آغوش والدینش به آرامش تبدیل شده است که شاید تا سال‌ها از یاد نرود. من این اتفاق را بار‌ها در طول این سال‌ها در حرم دیده ام.

اما گم شدن، اتفاقی منحصر به کودکی نیست؛ چه کسی می‌تواند بگوید در این روزگار عجیب وغریب، حس گم شدن را در بزنگاه حساسی تجربه نکرده است؟ زمانی که تصور می‌کنی دستت از همه سو رها شده است و در ازدحام آدم‌ها جز چشم‌های غریبه، هیچ آشنایی نیست.

نقطه‌ای که دیگر تشخیص راه‌ها برایت ممکن نیست و استیصال پیدا کردن راه، سراسیمه و کلافه ات می‌کند و به قول حافظ: «از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود.» اما من هر زمان این حس را تجربه می‌کنم، خیال می‌کنم همان کودک گمشده ام.

خیال می‌کنم در این شهر جز یک خانه آشنا هیچ راهی را بلد نیستم. دیگر سراسیمه به این سو و آن سو نمی‌دوم و به در این خانه و آن خانه نمی‌زنم. در این شهر، صاحبِ خانه‌ای را می‌شناسم که پناه همه آدم‌هایی است که روزی، جایی و در نقطه‌ای از زندگی در تعلیق رها شدن، گم شده اند.

فرقی نمی‌کند دیگر به کدام صحن حرم بروی و کدام کنج حرم را انتخاب کنی. آن آغوش امن کودکی ها، نقطه پایان همه گم شدگی‌ها در حریم این حرم امن است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->