شهرآرانیوز

ادبیات کودک و نوجوان

| شهرآرانیوز
شعر کودک | کبوتر و خورشید
کبوترهای حرم امام رضا(ع) شاد هستند و همیشه زیر سایه این امام مهربان قرار دارند. «منیره هاشمی» شعری درباره کبوتر سروده است که در ادامه می‌خوانیم.
کد خبر: ۱۷۴۴۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۱۸

یادداشت کودک | مادربزرگ ما را قلک‌دار کرد
«خانم‌جان ۷ نوه دارد ماشاءا...! هفت روز هفته روزی یکی از شما را ببیند و قصه بگوید، خسته می‌شود.»
کد خبر: ۱۷۴۴۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۲

داستان نوجوان | مثل نور در تاریکی
نیم ساعت است پرونده‌ام را گرفته‌ام دستم، سرم را انداخته‌ام پایین و به سرامیک‌های کف اتاق نگاه می‌کنم.
کد خبر: ۱۷۴۴۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۰۹

دلنوشته نوجوان ویژه روز سرباز | آشناترین آشنایان
سال پیش همین روزها در یکی از روزهای خوب خدا، پس از اینکه کارگاه ادبی کوله‌پشتی به پایان رسید، به دیدار آشناترین آشنایان یعنی شهدای آرمیده در میدان شهدا رفتیم.
کد خبر: ۱۷۴۴۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۵

شعر کودک | چند تا پرنده چند تا درخت
کتاب‌ها مهم هستند زیرا درخت‌ها خیلی ارزشمندند و هر دو زندگی بخش‌اند. «منیره هاشمی» شعری درباره کتاب سروده است که در ادامه می‌خوانیم.
کد خبر: ۱۷۴۴۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۰۹

شعر کودک | نشانه
به اربعین حسینی نزدیک می‌شویم. «طیبه ثابت» شعری درباره حال و هوای این ایام سروده است که در ادامه می‌خوانیم.
کد خبر: ۱۷۴۴۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۰۶

معرفی کتاب | پیش‌گو
رمان پیش‌گو نوشته‌ی حمید نوایی لواسانی اثری خواندنی و حماسی است که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را به چاپ رسانده است.
کد خبر: ۱۷۴۴۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۱۰

داستان کودک | یک روز با خاطرات پدربزرگ
بابا‌بزرگ در جنگ اسیر شده بود، یک اسیر جنگی! بابا‌بزرگ لبخند‌زنان گفت: «اوه، کجایش را دیده‌ای؟! کلی خاطره دارم برایت تعریف کنم.»
کد خبر: ۱۷۴۲۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۲۶

شعر کودک | چوپان و گله‌اش
در این دنیا شغل‌های فراوانی وجود دارد که گاهی به نظر ما خیلی راحت هستند. شما فکر می‌کنید چوپانی کار آسانی است؟ «منیره هاشمی» درباره چوپان شعری سروده است که در ادامه می‌خوانیم.
کد خبر: ۱۷۴۲۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۹

یادداشت کودک | به رنگ تابستان
شما در تابستان به چه کاری مشغول هستید؟ باشگاه ورزشی رفتید یا کلاس زبان و رایانه؟ شاید هم مثل من به دنبال آموختن هنر موردعلاقه‌تان رفته باشید.
کد خبر: ۱۷۴۲۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۴

داستان نوجوان | یاران کوچک
دیگر بدشانسی از این بیشتر نمی‌شد. مامان را با هزار بدبختی راضی کرده بودم که اجازه بدهد با بچه‌های همسایه برویم پارک اما...
کد خبر: ۱۷۴۲۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۱۸

شعر کودک | تشنگی
ماجرای قیام کربلا هرگز قدیمی نمی‌شود. «مینو راد» درباره تشنگی بازماندگان کاروان کربلا شعری سروده است که در ادامه می‌خوانیم.
کد خبر: ۱۷۴۲۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۰۱

داستان نوجوان | کاروان شجاعان
من خاری بودم در صحرای سوزان دشت نینوا که با وزش باد، به این طرف و آن طرف می‌رفتم. سال ۶۱ هجری بود که کاروانی دیدم. ۷۲ مرد و زنان و کودکانی که با آن‌ها بودند.
کد خبر: ۱۷۴۲۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۴

معرفی کتاب | کتاب ۱۰ قصه از امام سجاد(ع)
کتاب باارزش ۱۰ قصه از امام سجاد(ع) نوشته‌ی حمید گروگان است که با زبانی ساده و روان کودکان، و نوجوانان گروه‌های سنی «ج» و «د» را با گوشه‌هایی از زندگی این بازمانده‌ی واقعه‌ی کربلا آشنا می‌کند.
کد خبر: ۱۷۴۲۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۰۸

داستان کوتاه نوجوان | نور و دانایی
«همیشه انجام یک کار خوب حال ما را بهتر می‌کند. یکی از بهترین کارهایی که می‌شود در این روزها انجام داد، نذر کردن و نذری دادن است.»
کد خبر: ۱۷۴۲۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۲۹

شعر نوجوان | انتخاب
انتخاب‌های ما مسیر زندگی را رقم می‌زنند. شعری از عباسعلی سپاهی یونسی در مورد انتخاب را می‌خوانیم.
کد خبر: ۱۷۳۶۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۱

معرفی کتاب | مصیبتی به نام دود
داستان تخیلی ما در یک شهر ساحلی و با دو طایفه چشماغی‌ها و کله‌‌کفگیری‌ها اتفاق می‌افتد.
کد خبر: ۱۷۳۶۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۰

یادی از مهدی آذریزدی، پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران در سالروز درگذشتش | کودکانه‌های پیرمردنویسنده
جایگاه مهدی آذریزدی در فرهنگ و ادب ایران آن قدر والا هست که لقب «پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران» را برایش رقم زده باشد و روز درگذشتش، هجدهم تیرماه، را «روز ملی ادبیات کودک و نوجوان » نام گذاشته باشند.
کد خبر: ۱۷۳۲۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸

داستان نوجوان | هیولای واقعی کیست؟
از خوش‌حالی کر شده بودم. نه صدای موسیقی آرام‌بخش آسانسور را می‌شنیدم، نه مانند همیشه صدای خس‌خس سینه‌ی بابابزرگ غصه‌دارم می‌کرد.
کد خبر: ۱۷۱۸۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۲۶

داستان نوجوان | مدرسه‌ی پنکیکی
بالأخره زمان آخرین امتحان فرارسید. در یک روز عجیب، بچه‌ها همه برای جشن پایان سال، درحال باد کردن بادکنک بودند و من هم تندتند سر بادکنک‌های بادشده را گره می‌زدم.
کد خبر: ۱۷۱۵۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۰

پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->