کاردار سوئد به وزارت امور خارجه احضار شد سازمان ملل: غزه به ویرانه تبدیل شده است تظاهرات هزاران شهرک‌نشین در برابر وزارت جنگ رژیم صهیونیستی باقری: پیوندهای قلبی بین ملت‌های ایران و بوسنی وهرزگوین انکارناپذیر است روسیه: ۱۵۰ اسیر اوکراینی و روسی مبادله شدند رسانه صهیونیستی: تل‌آویو توقف جنگ در مرحله دوم توافق را پذیرفته است معترضان خیابان‌های سراسر سرزمین‌های اشغالی را بستند یمن: تجاوز آمریکا و انگلیس به یمن بدون پاسخ نخواهد ماند پیام تسلیت السیسی به مخبر شرط ترکیه برای بررسی احتمالی خروج نیروهایش از سوریه سوناک: پیشنهاد جدید آتش‌بس در غزه خبر خوشی است حزب الله پایگاه گیپور را به آتش کشید + فیلم (۱۲ خرداد ۱۴۰۳) نشست سه‌جانبه آمریکایی- اسرائیلی-مصری درباره «گذرگاه رفح» پایان روز سوم ثبت‌نام انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ | تعداد داوطلبان به ۱۷ تن رسید وزیر کشور: نام شهید رئیسی در تاریخ ماندگار خواهد شد روسیه: تاسیسات انرژی اوکراین هدف قرار گرفت آیا تعطیلی شنبه‌ها منتفی شد؟ سردار وحید حقانیان کیست؟ + سوابق فرود اضطراری یک بالگرد آموزشی هوانیروز در حومه اصفهان (۱۲ خرداد ۱۴۰۳) افزایش شهدای رسانه در غزه به ۱۴۶ نفر
سرخط خبرها

خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی

  • کد خبر: ۲۰۹۹۸۰
  • ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۲
خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی
بخشی از خاطرات رهبر انقلاب اسلامی از مبارزات ایشان در دوران طاغوت برگرفته از کتاب «خون دلی که لعل شد» را در ادامه می‌خوانید.

به گزارش شهرآرانیوز، در سال ۱۳۴۲ شمسی برای تبلیغ در ایام ماه رمضان در اواخر زمستان به زاهدان رفتم که دوباره بازداشت شدم. بعد از بازجویی مرا بیرون بردند و سوار ماشین کردند و به خارج از شهر بردند. هوا تاریک و بسیار سرد بود. فهمیدم جایی که مرا برده‌اند پادگان نظامی است. مرا در بازداشتگاه نگهبانی انداختند. این میهمان جدید برای سربازان غیرمنتظره بود. سربازان از جای خود برخاستند و دور مرا گرفتند و با احترام به من سلام دادند. فرمانده سربازان وقتی آن رفتار را از افراد خود دید سریعا مرا به مکانی انفرادی برد. صبح زود به مقر ساواک منتقل شدم.

در طی این مدت از من بازجویی شد که چند ساعت طول کشید. تعجب کردم وقتی دیدم که بازپرس از دوستان دوران کودکی من است و من در بازی‌های کودکانه‌ی او و برادرانش شرکت می‌کردم. پدر و برخی برادرانش از علما و سادات بودند. عصر بود که مرا به فرودگاه آوردند و به همراه دو مامور در هواپیما نشاندند. بعداَ متوجه شدم که عازم تهران هستیم. این نخستین سفر من با هواپیما بود. در هواپیما به مسائل مختلفی می‌اندیشیدم. به آینده‌ی این نهضت اسلامی که برپا شده... به برپاکننده‌ی نهضت امام خمینی... به آینده‌ای که در انتظار من بود. از فکر به این امور که جز خدای متعال کسی از عاقبت آن آگاه نیست منصرف شدم.

مجله‌ای برداشتم و به ورق زدن آن پرداختم. چشمم به غزلی افتاد که از آن خوشم آمد. من عادت داشتم که هر شعری را می‌پسندیدم، در دفتر خاصی که سفینه‌ی غزل نامیده بودم، می‌نوشتم. دیدم دو مامور همراه من از دو طرف گردن می‌کشند تا ببینند من چه می‌نویسم. وقتی شعر را نوشتم، ذیل آن این عبارات را هم افزودم: «این ابیات را در هواپیمایی که مرا به همراهی دو مامور خوش‌اخلاق از زاهدان به جای نامعلومی می‌برد، نوشتم!» این عبارت، اثر مثبتی بر هر دوی آن‌ها گذاشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->