۳۰۰ پاکبان در ۳ شیفت مسیر‌های منتهی به حرم مطهر را پاکسازی می‌کنند + عکس آماده‌باش ۴۸۰ آتش‌نشان در مشهد تا روز یکشنبه (۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳) سرویس‌دهی منظم و فعال پایانه‌های مسافربری مشهد (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) عزل مدیر بحران شهرداری مشهد (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) فرماندار سرخس: ۶۰ میلیون مترمکعب سیلاب مشهد از مرز‌های شمالی خارج شد ۴ نفر از یک خانواده ۵ نفره در روستای آلما جوق فریمان قربانی سیل شدند (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) آبگرفتگی شدید در محور مواصلاتی روستای سلطان آباد خراسان رضوی (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) پرواز‌های مشهد براساس برنامه در حال انجام است (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) محور کاشمر _ نیشابور مسدود شد (۲۸ ادیبهشت ۱۴۰۳) حرکت هیچ قطاری از مبدا مشهد لغو نشده است (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) پیش‌بینی وضعیت هواشناسی در مشهد و خراسان‌رضوی (جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) | بارش باران ادامه دارد بازدید استاندار خراسان رضوی از روستا‌های سیل زده فریمان+ عکس (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) گزارش شهردار مشهد بعد از ۲ روز عملیات مداوم| پیش بینی بودجه برای جبران خسارات ناشی از سیل مردم + فیلم رفع تمام آب‌گرفتگی‌ها در مشهد | آمادگی مدیریت شهری برای بارش احتمالی جمعه (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) + فیلم آخرین وضعیت سیل در مشهد از زبان فرماندار (۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) قطعی برق در برخی از مناطق مشهد (۲۷ اردیبهشت۱۴۰۳) ویدئو| تخریب دیوار اراضی متعلق به آستان قدس در خیابان سپاه| آمادگی مشهد برای سیلاب احتمالی در روز جمعه (۲۸اردیبهشت۱۴۰۳) آغاز مجدد بارش شدید باران در مشهد | آماده‌باش تمام دستگاه‌های امدادرسان (۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) + فیلم پشتیبانی ویژه ستاد اجرایی فرامین امام(ره) از مناطق سیل زده خراسان رضوی و مشهد عضو شورای اسلامی شهر مشهد: مجموعه شهرداری از کمک‌های جهادی حمایت می‌کند برآورد خسارت ۱۰۰ میلیاردتومانی سیلاب در کلات نادری (۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

آقای پورحسین، خانم تهرانی و یوز ایرانی در چهارراه مخابرات

  • کد خبر: ۱۴۳۰۷۹
  • ۱۲ دی ۱۴۰۱ - ۱۹:۱۸
آقای پورحسین، خانم تهرانی و یوز ایرانی در چهارراه مخابرات
بیست سال پیش کمی آن طرف و این طرف تر، هم زمان با روزگار افول ابوالفضل پورعرب و جان گرفتن گلزار و حیایی بود که یک نفر آمده بود این طرف شهر مشهد یعنی قاسم آباد.

«من اینجا نخواهم خفت، بلکه جزئی از نسیان خواهم شد، آن ماده رقیقی که کیهان ساخته از آن است.» اطلس، خورخه لوئیس بورخس

جایی که بیست سال بسته شده است را دیگر کسی به خاطر نخواهد آورد. بیست سال پیش کمی آن طرف و این طرف تر، هم زمان با روزگار افول ابوالفضل پورعرب و جان گرفتن گلزار و حیایی بود که یک نفر آمده بود این طرف شهر یعنی قاسم آباد که بعد‌ها می‌خواستند بگویند شهرک غرب، اما انگار همان قاسم بیشتر به آبادش چسبیده بود و نشد، قبل از چهارراهی که، چون شرکت مخابرات سال هاست کنج آن جاخوش کرده است، مخابرات نام گرفته است، کمی قبل از آن چهارراه یک نفر آمده بود تا بعد از سینما سیمرغ، سینمایی دیگر راه بیندازد.

نبش یک کوچه بزرگ در بولوار شریعتی تابلویی بزرگ چسبانده بود؛ سینما مهران- احتمالا همان سال‌ها یک مسئول که همچنان هم مسئول مانده است روبان را بریده و چند عکس یادگاری انداخته و چند کلمه‌ای درباره اعتلای فرهنگ و توازن امکانات در تمام شهر سخن گفته و رفته است. بعد هم احتمالا مردم آمده اند و در یکی از چهارصد صندلی سینما نشسته اند و فیلم تماشا کرده اند و انگار یک روز هم تصمیم گرفته اند که دیگر نیایند.

سینما مهران مثل دیگر مکان‌ها برای هر آدمی هم خاطره‌ای عمومی و هم خاطره‌ای شخصی است. مهران طولانی عمر نکرد و زود جایش را داد به یک صندوق اعتباری و بعد چند مغازه بزرگ و کم کم سردر سینما محو شد.
اما من هر زمان از آن حوالی رد می‌شوم صدای هدیه تهرانی را می‌شنوم که دارد با محمدرضا شریفی نیا خوش وبش می‌کند و قرار است آخر فیلم آن طور که فرهاد توحیدی فیلم نامه را نوشته است سر حاجی قصه را کلاه بگذارد.

من «دنیا» را بیشتر از ۱۰ بار دیده ام، به لطف حسین پورحسین که روزگاری مدیر سینما مهران بود، آن روز‌ها مردم دیگر داشتند مهران را فراموش می‌کردند، اما من آنجا به پشت گرمی حسین پورحسین یک ردیف صندلی برای خودم داشتم و می‌توانستم هرکسی را که خواستم روی آن صندلی‌های قرمز یا آبی بنشانم تا «دنیا» را ببینند.

اگرچه که غزاله علیزاده در «خانه ادریسی ها» نوشته است: «بروز آشفتگی در هیچ خانه‌ای ناگهانی نیست؛ بین شکاف چوب ها، تای ملافه ها، درز دریچه‌ها و چین پرده‌ها غبار نرمی می‌نشیند به انتظار بادی که از دری به خانه راه بیابد و اجزای پراگندگی را از کمینگاه آزاد کند.»، اما انگار مردم یک روز دقیقا در لحظه‌ای همه در اتحادی نانوشته تصمیم می‌گیرند مهران دیگر سینما نباشد. نمی‌دانم چه می‌شود که حتی کاری از دست هدیه تهرانی هم برنمی آید، سینما بسته می‌شود، صندلی‌ها خاک می‌گیرد و کسی آخرین بسته ذرت بوداده را بر می‌دارد و می‌برد برای بچه اش.‌

نمی‌دانم آن کودک می‌داند آخرین بسته ذرت بوفه فروشگاه سینما مهران را خورده است و هر زمان گذرش می‌افتد به آن حوالی مزه ذرت در دهانش زنده می‌شود یا نه؟ اما من هر زمان به حوالی مهران می‌رسم، یادِ حسین پورحسین و هیجان همیشگی اش می‌افتم، یاد هدیه تهرانی و بعد یادِ یوزپلنگ‌هایی که در خطر انقراض هستند می‌افتم و با خودم فکر می‌کنم مهران بیش از اندازه نازک ‎نارنجی بود، اینجا باید مثلِ یوزپلنگ سخت جانی کنی تا از خطر انقراض و فراموش شدن دور بمانی.

حالا خیابان شریعتی دیگر سینما ندارد و سال هاست دیگر کسی سرش را بالا نمی‌آورد تا سردر سینما را ببیند، حالا آنجا تلویزیون قسطی می‌فروشند که همه چیز را با کیفیت 4k نشان می‌دهد، اما معلوم نیست همه چیز با کیفیت‌تر شده باشد، حالا سال هاست که مردم مهران را فراموش کرده اند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->