صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

خاطره ای از محمدحسن صلواتی در مورد عکاسی از سنت قدیمی نقاره‌نوازی سحرهای ماه رمضان در حرم امام رضا (ع).

محمدحسن صلواتی | دبیر سرویس عکس روزنامه شهرآرا؛ هیچ‌وقت تصور نمی کردم یک شب نزدیک سحر در نقاره خانه حرم امام‌رضا (ع) و روبه روی گنبد بایستم و چای بخورم.

بعضی اتفاقات مانند ستاره‌های دنباله داری هستند که هر چندصدسال یک بار از کنار زمین رد می شوند و ممکن است در طول زندگی هر فرد یک بار اتفاق بیفتند، مثل همین چای خوردن در نقاره خانه.

سه شب پیش، قبل از سحر، حوالی ساعت2 برای عکاسی از سنت قدیمی نقاره‌نوازی سحرهای ماه رمضان دعوت شدیم. وقتی از پله های مرتفع برج نقاره خانه به سختی بالا می رفتم، برایم جالب و سؤال برانگیز بود که چرا این موقع شب؟

به اتاق بسیار گرمی، درست در طبقه زیرین ایوان نقاره خانه، وارد شدیم؛ جایی که نقاره ها و طبل های پوستی را می گذاشتند تا با حرارت بخاری برقی گرم و خوش صدا بمانند. شیپورها یا همان نقاره ها نیز کنار هم مرتب و منتظر چیده شده بودند؛ منتظر نقاره نوازان تا مردم را برای سحر بیدار کنند.

روی دیوار قاب عکسی از خادم کهن سال نقاره خانه، حاج آقای اقوام شکوهی، قرار داشت که چند سال پیش به رحمت الهی رفت. همان سال ها چند عکس از حاج آقا روی نقاره خانه گرفته بودم، اما نمی دانستم حالا آنکه کلیددار نقاره خانه است، پسر اوست.

یادم رفت از حکمت برگزاری نیمه شب این سنت بگویم. در همان اتاق گرم وقتی با خادمان هم کلام شدم، فهمیدم این آیین از کجا آمده است.

در سالیان دور که خبری از فناوری و رادیو و تلویزیون و موبایل نبوده است و البته مشهد هم این قدر عریض وطویل نشده بود، شب های ماه رمضان، نقاره نوازان دو ساعت پیش از اذان صبح، به مدت نیم ساعت شروع به نواختن می کرده ا ند تا مردم و روزه داران را برای اعمال سحرگاهی از خواب بیدار کنند.

بعد از این حرف ها بود که طبق همان سنت پیشین طبال ها از ساعت دو و نیم تا سه صبح با ریتمی خاص بر طبل ها کوبیدند و نقاره زن ها در نقاره ها دمیدند تا ما هم نیم ساعت آن بالا حظ ببریم؛ جایتان خالی.

البته که آن بالا فضا بسیار کوچک است و به اندازه همان چند خادم جا هست و ما بین دست و بالشان زیادی بودیم.پس از نواخته‌شدن نقاره‌ها پایین آمدیم. یکی از خدام در آبدارخانه کوچکی که زیر نقاره خانه درست کرده بودند، چای آماده کرده بود. این طور بود که روبه روی گنبد آقا و کنار ایوان نقاره خانه چای نوشیدیم و هم لذت بردیم.

خلاصه آن شب و آن اتفاق مثل دیدن ستاره دنباله داری بود که حس کردم شاید دوباره نبینمش.
پیشنهاد می کنم وقتی در موقعیت های خاصی قرار می گیرید، حتما آن موقعیت را برای خودتان ثبت و ماندگار کنید، شاید دیگر پیش نیاید.

عکس های بیشتر از این خاطره ماندگار را در فتو شهر ببینید.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.